عدالت دنیا یعنی همین !
منی که همه دل خوشیم تو بودی برای همیشه به اعماق سرد و تاریک خاطرات تو میپوندم ....
و تویی که آخرین بار مرا از گرفتن دستانت محروم کردی دل گرم همین خیال تو میمانم ...
تا زندگیت را میکنی و خوش هستی ....
من تنها میمانم و از درد به خودم میپیچم ...
شب تو آغشش ا داری برای اینکه با ناز و عشوه هایت خودت را در آن جا کنی ....
اما من چه !! با اعتماد به نفسی که با خودت بردی و با غروری که لهش کردی هیچکس را ندارم که هم دم شب هایم باشم ..... شب ها روی کاغذ مینویسم تو و کاغذ را در آغوش میگیرم ...
بعد هم صبح از خواب پا میشوم کاغذ را پاره میکنم و میگویم آخرش مرگ است !
ما همه میمیریم !!!
مرگ به من آرامش میدهد !
من تنها آدمی هستی که از مرگ عشقش خوشحال میشود !
آره اگر بمیری خهوشحال میشوم
چون دیگر اگر مال من نیستی مال هیچکس دیگر هم نیستی !